Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

    

هميشه صدايي بود كه مرا ارام ميكرد.

هميشه دستهايي بود كه دستهاي سردم راگرم ميكرد

هميشه قلبي بود كه مرا اميدوار ميكرد

هميشه چشمهايي بود كه ارامش حال مرانگاه ميكرد

هميشه كسي بود كه دركنارم قدم ميزد

هميشه احساسي بود كه مرادرك ميكرد

حالا من ماندم ويك دنياي پوچ نه صداييست كه مرا ارام كندونه طبيبيست كه مرا درمان كند

هميشه دلتنگي بودوانتظار

هميشه لبخند بودو به ظاهر يك عشق ماندگار

امروز ديگر مثل هميشه نيست حس وحال من مثل گذشته نيست

امروز ديگر مثل هميشه نيست من همصحبتي دارم صبرم تمام شدنيست

شايد اگرمثل هميشه فكر كنم هيچگاه نخواهم توانست فراموشت كنم

هميشه جايي بود كه باديدنش ياد تو درخاطرم زنده ميشد

هميشه اهنگي بود كه باشنيدنش حرفهايت در ذهنم تكرار ميشد

ان لحظه هاهميشگي نبود    عشق تو در قلبم ماندني نبود   بودنت دركنارم تكرار نشدني بود

اري عشقهاي اين زمانه همين است زودمي ايدوزود مي گذرد

تا عشق تو امد درقلبم تو رفتي تا امدم بگويم نرو رفته بودي تا خواستم فراموشت كنم خودم را فراموش كردم

هميشه كسي بود كه به دردودل هايم گوش ميكرد

هميشه كسي بود كه اشكايم را ازگونه هايم پاك ميكرد

اينك من ماندم وتنهايي اي يار بي وفاي من يادي از من نميكني بي وفاتر از بي وفايي بي احساس تر از تنهايي ديگر نميخواهم مثل گذشته باشم ميخواهم ازاد باشم ميخواهم دائما پيش خودم بگويم كه تا بحال كسي مثل تورا در قلبم نداشتم.

تا عشق تو امد در قلبم تو رفتي تاامدم بگويم نرو رفته بودي تا خواستم فراموشت كنم خودم را فراموش كردم واين پايان روزگار است...




http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png


27 / 9 / 1390 9:25 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§